شیکر شارژی، با بدنهی براق و رنگیاش، همیشه از اینکه همراه صاحبش به باشگاه میرفت، هیجانزده میشد او عاشق این بود که چطور صاحبش او را از کیفش بیرون میآورد و با پودرهای پروتئین، میوههای تازه و یخ، یک اسموتی خوشمزه و انرژیزا درست میکرد شیکر در دلش میگفت من بهترین همراه برای ورزشکارها هستم با من، انرژیتان همیشه سرشار خواهد بود هر بار که شیکر شارژی اسموتی را آماده میکرد، با صدای بلند میلرزید و مواد را با هم مخلوط میکرد انگار میخواست به همه بگوید ببینید من چه کارها که نمیتوانم بکنم بعد از هر تمرین، صاحبش با لذت اسموتی را مینوشید و از شیکر تشکر میکرد یک روز، شیکر شروع به تعریف کردن ماجراهایش برای اسپرسوساز ، فوم ساز و آبمیوهگیری کرد او با هیجان از تمرینهای سخت و ورزشکارانی که میدید، حرف میزد اسپرسوساز که همیشه در آشپزخانه میماند، با تعجب به حرفهای شیکر گوش میداد او میگفت وای، چه دنیای جالبی من که همیشه اینجا نشستهام و قهوه درست میکنم فوم ساز هم با حسرت گفت آه، کاش من هم میتو
آخرین جستجو ها